|
***لطفآ musick رو play کنید***
علی آن شب ز داغ سینه لبریز ٬ تن خورشید را یارب کجا برد؟!
به دوش خسته اش یک کهکشان نور٬ جدا زین خاکدان تا ناکجا برد...
غم زهرا و درد بی کسی را شب آن شب تا حریم کبریا برد
نمی گنجید در خاک آن تن پاک ٬ علی جان جهان را تا خدا برد...
گلی پرپر به دست باغبان آب ٬ نسیم از بوستان مصطفی برد
حدیث ماتمش را پیک افسوس ز یثرب تا شبستان حرا برد
خدایا پرده از این راز بردار
که مه را آسمان آن شب کجا برد؟؟
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
خیلی خسته ام...
دعا یادتون نره...
نوشته شده در پنج شنبه 85/4/8ساعت
2:27 صبح توسط زهره نظرات ( ) |
Design By : Pichak |